دیگه هر روز داره واسم کم رنگ و کم رنگتر میشه انگار هیچ وقت نبوده می دونم اگه بفهمه احساسم و نسبت به خودش خیلی ناراحت میشه و کلی غصه می خوره..شاید هم اشتباه می کنم.. فقط این رو می دونم این کینه ای که توی دلم گذاشته با هیچی پاک نمی شه هر چی که سعی کردم فراموش کنم انگار نمی شه.. اون روز چه شادی بهم دست داد وقتی که صداتو بعد از مدت ها شنیدم اما حیف انگار باز برق گرفتت نمی دونم. انگار واقعا این دفعه ازت بدم اومده می دونی دلم خیلی داره واست می سوزه اخه می شنوم که چطوری تنها شدی خیلی بد شدم نه؟؟چون زیر این حس دلسوزی چیزی هست که هیچ وقت تو زندگیم این طوری حسش نکرده بودم خوشحالم خیلی هم خوشحالم.. خوشحالم که تنها شدی ببین چه سنگ دل شدم این اخلاق هارو از خودت به ارث بردم راستی تو هم خوشحال بودی وقتی ما داشتیم زجر می کشیدیم؟؟ اره می دونم خوشحال بودی وگرنه یک کاری می کردی اما حالا که دیگه همه چیز تموم شده و تازه داریم به آرامش می رسیم پیدات شده طلب عفو و بخشش می کنی؟؟ می دونی دلم ازت صاف نمیشه نه فقط دل من دل هیچ کس اینجا ازت صاف نیست و نمی شه.
گویند هر پدر هست تکیه گاه فرزند
افسوس که ندیدم چنین تکیه گاهی
از پدر نیست به یادم لطفی
لطف او بود فقط بی مهری
کنون ای سنگ دل پدر
نمی پرسی حال فرزند؟
که آیا مردست یا زندست
که چه می کند در غربت؟
سلام حال شما خوبه.
وبلاگ جالبی دارین.
من یه سوال تو وبلاگم مطرح کردم.لطفا اون رو بم جواب بدین.
مرسی
در ازدحام ذهنم همهمه ای ست ، رگباری ست از سکوت...آشفته میبارد از سمت هر درد ...و ناله ام تا انتهای جهان میدود از سرزمینی سرگردان که خورشیدهای گریزانش آوازهای ترم را سوزانده است...
سلام گلسا این مطلبت رو خوندم خیلی متاءسر شدم جداْ..
------------------------------------------------------------------
این قلب من است که فرو می ریزد یا دیوارهای پوسیدهء هستی ؟
اندوه صدای توست که بر باد میکوبد یا زوزه های دردناک فاصله ؟
شاید صدای قلب ماست که فرو ریخت
وقتی که فهمیدیم دیگر مــا نیست
تا زیر آن آسمان دیوانه به لبخندی مهمان شود
خورشید زیر آوار شکسته است
و ما برای رسیدن چه راه درازی آمده ایم
بی جاده ...
بی چراغ ..
انگشتان سرد تنهایی در ساکت درون موسیقی انتظار می نوازند
تلـــخ
تلخ
تنـهـــا
تلخ
تلــــخ
تنها
تـــــو نیستی ...
منی ست ..
کوچه ای ست ...
صدایی ست ..
حرفی ست ...
نوازشی ست ..
آغوشی ست ..
که باید از آن رفت ...
می دانم
برای دوست داشته شدن آمده ایم
پس میگریزم
می روم سرگردان
ادامه میدهم ، به مایی که تنها برای من و توست ...
و فریادم را شکلی از شعر می تراشم
به سان جواهرسازی دیوانه
خسته ایم
راه گم کرده ایم
ت
و
ن ی س ت ی ....
اما باز این دست توست که از زیر لایه های نیستی به من سلام می دهد
نگاه کن
راه را نشانم می دهد !
سلام گلسا جونم...چی شده خامومی؟:( یه حدسهایی زدم... درک میکنم عزیزم.... اونم با من همین کارو کرد..
سلام
خوبی همسایه امید وارم که بتونی به سلامت این مرحله رو رد کنی میدونم چی میگی چون منهم یه بار که خیلی زیاد هم هست تجربش کردم اما خوب من دوست های خوبی دارم امید وارم که شما هم مثل من دوستان خوبی داشته باشی
سلام دوست من در حال وبگردی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم . تبریک میگم وبلاگ جالبی دارید. برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
سلام
حالت خوبه
نبودی یه مدت؟
خوب حالا که اومده و معذرت خواهی کرده پس ببخشینش
خداکریمه شاید دوباره اوقات خوشتون شروع بشه
به همه سلام برسون
موفق باشی