آسیم سر رسیدی از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از آوارخیس باران
وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی
در برکه دو چشمت نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب رو سرگشته چون پرنده
من با تو خو گرفتم از خنده ات شکفتم
چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمی شدی تو شاید که مرده بودم
White Gangsta |