بین ما فاصله ای طولانیست

به صبوحی می خورشید طلوع
به نسیم خنک دامنه ها
به گل میخک شبنم زده می مانی تو
آفرین بر تو.. که سر سبزی و ترد
آفرین بر تو...
که پربارترین حاصل گندمزاری.
تو هنوز... تو هنوز
وقتی از عشق سخن می گویی
آسمان صاف و هوا آرام است.
برکه ها آینه سازان دل مجنونند.

من خودم می دانم...
ساده و روشن و سیال و خشن.
زندگی یعنی عشق
عشق یعنی... که تن خویش به هر آتش و هر آب زدن.
کاش ما هم نیز به حیرانی ماهی برسیم...

ولی ای همدم دیرینه من
آن زمان نیست که مجنون به دعا برمی خواست..
تا که افزون شود آن عشق جنون آمیزش
؛دوستت دارم؛
جمله نیست که ناباوری قلب ترا پاک کند.
قرن ما قرن فرو ریختن ارزشهاست
قرن شیرین سخنانیست که در عصمتشان شک باید.

این گناه تو و من نیست که از هم دوریم
این ره آور قرنیست درشت...
که متاع دل غمگینت را..
به پشیزی نخرند.
و در این ورطه مرگ آور شوم
چون تو دلباختگان...
ره به جایی نبرند.

درد ما درد همه آنهایست
که به راه دل خود می پویند.
یا زهر برزن و کوی...
خویش را می جویند.
گر چه ما لحظه ای از هم نبریدیم در این مدت انس..
مثل دو کوکب رخشنده ی شب
لیکن از هم دوریم

بین ما فاصله نیست که روزی بشود...
پر شود با دو سه گامی کوتاه.
شاید اصلا تو هنوز...
پی نبردی به چنین فاجعه ی هول انگیز
شاید....
اما تو بدان...
که حقیقت این است....