آی قصه گو... آی قصه گو...
قصه ای تازه تر بگو
قصه ای از دل دادگی
قصه ای بی غصه بگو
بگو تا دور بشم
از این همه دیونگیهام
بگو می خوام تازه بشم
توی کهنگیهام
آی قصه گو...آی قصه گو...
قصه ای تازه تر بگو
نه از دل زدگیهام
نه از خستگیهات
قصه ای از بلندی
دوستی و مهربونی
بگو می خوام تازه بشم
بگو می خوام عاشق باشم
بسازم این خونه رو باز
دیونه چشاش بشم
آی قصه گو... آی قصه گو...
قصه ای تازه تر بگو
نگو شکسته اون دلت
نگو که مرده دلکت
نگو شکسته قامتت
نگو که رفته خورشیدت
زندگی خیلی آروم می گذره. دلم میخواست میتونستم هلش بدم ببینم آخرش چی میشه..
همیشه وقتی کتابی رو شروع می کنم بخونم دوست دارم آروم آروم داستان رو دنبال کنم هیج وقت هم دوست ندارم برم آخر کتاب و آخر ماجرا رو بدونم... اما الان می خوام بدونم آخر این <من> چی میشه؟!!
از این همه آرامش خسته شدم.. سکوت ترسناکیه شاید هم به قول معروف آرامش قبل از طوفانه... هر چی که هست خیلی میترسم...
سلام گلسا جان.راستش اسم قشنگت باعث شد به وبلاگت بیام.اسمی که من خیلی دوست دارم چون به معنی واقعی زیباست.ولی وقتی وارد وبلاگت شدم دیدم که وبلاگت هم مانند اسم زیبات زیباست.واقعا بهت تبریک میگم هم برای وبلاگت هم برای زمانی که صرفش کردی.به خلوت بارانی من سر بزن و دلم را شاد کن.راستی اگر منو لیق بدونی خیلی دوست دارم باهات تبادل لینک کنم.
بارانی باشید...از طرف یک پلاناریا
از اینکه به وبلاگ پر محتوای شما سر زدم خوشحالم و فکر می کنم در آینده بتوانی وبلاگ پر بیننده ای داشته باشی .هنوز جا برای پیشرفت داری...!
راستی به وبلاگ من هم سر بزن و نظرت را در مورد مطالبم بگو
خداحافظ...!
سلام
احوالت
ما اپدیت کردیم به ما یه سر بزن
تا بعد.
سلام خوبی از اینکه به من سر میزنی متشکرم باعث دلگرمیه
اما گلسا جون میدونی قشنگیه زندگی به اینه که آخرش معلوم نیست اگه ما آخره زندگی میدونستیم به نظر من زندگی کسل کننده میشد برای اینکه همیشه میدونستیم قرار چه اتفاقی برامون بیفته و دیگه هیجانی نداشت
موفق باشی و شاد خدانگهدار
سلام مهربون
مطلبه قشنگیه
گلسا جونم کوچولوی من! اون وبلاگه من نبودا! اشتباه نگیریا! خوبی کوچولو. خوب من اوتقدر فضولم که وقتی دارم کتاب می خونم اونقدر هیجان دارم که می خوام زود برسم آخرش و ببینم چی میشه. الانم دارم کتاب می خونم انقدر دوست دارم ببینم چی می شه!؟ بعد دیگه اینکه منم دوست دارم بدونم همین «من» که خودمم آخرش چی میشم ولی دوست ندارم سریع به پایان قصه خودم برسم. مــــــــــــــــــــــــاچ. و مرسی از اینکه به اون وبلاگ سر زدی. بای.
از این وحشت ...
از این تردید ...
از این دخمه نجاتم دِه ...
منو از سایه ها بردار ...
منو غسل و حیاتم دِه ...
...
تو میتونی ... تو میتونی ...
شکستنهامو دریابی ...
تو این تبعیدِ تحمیلی ...
بشی آغوش آفتابی ...
salam ajiye golam :* mesle khudet khoshgel bood :X
گلسا جان بادرود فراوان..دوست گرامی آخربرخی از داستانها بخوبی تمام میشه وبرخی با تلخی ومرگ..ولی من فکرمی کنم پایان داستان ما ترکیبی از هردو باشد بهرروی برای شما که از پیش کسوتها هستی باید هم چنان بر ما نور امید بپاشی
ومارادراین راه تشویق کنی...برایت آرزوی تندرستی و شادکامی می نمایم.
چه قشنگ مینویسی
سلام دوست عزیز
بهترین راه حل برای رهایی از این حس توکل به خدا و ایمانی کامل به حق داشتن
اینطوری آرامش میگیری و اگر با ایمان به خدا و اطمینان به خود بری جلو جاده برات هموار و مشکلات یکی پس از دیگری جلوت سر خم میکنن
یا حق
دوست عزیز سلام...من آپ هستم و مثل همیشه منتظره حضوره گرم و مهربونتون.
فعلا خدا نگهدار
میدونی ؟
تنهایی سخته ٬
تنها شدن سخت تر....
سلام دوباره گلسا جان.ببخشید دوباره کامنت میزارم اون هم کامنت بی محتوا.میخواستم ازت تشکر کنم که بهم سر زدی.خیلی خوشحالم کردی.من شما رو لینک کردم امیدوارم که ناراحت نشده باشی به خاطر اینکه بی اجازه این کارو کردم.راستی یک زحمتی هم داشتم.آی دی منو add کن تا از آپ شدم وبلاگت با خبرم کنی
آی دی من:p_e_l_a_n_a_r_i_a
بارانی باشید...از طرف یک پلاناریا
سلام .بهتر نیست نیمه پر لیوان را ببینیم من فکر میکنم همین که آخر کار معلوم نیست جالب است.
دوست دارم نظرت را در مورد وبلاگم بدونم
بنام ارامش دهنده دلها
سلام
امیدوارم که هیچوقت دلگیر و دل شکسته نباشی
یه مدت بود چیزی ننوشته بودی . فکر کنم فصل امتحانات بود نه؟
خوب . در هر صورت ما هر از گاهی سری به شما میزنیم و یادی از ایام ماضیه میکنیم . خوب مثل اینکه زیادی صحبت کردم ؛ نه ؟
در هر صورت موفق و پیروز و دلشاد باشی .
خداحافظ
علیرضا ...... قدیم ۴۴ سابق و قدیم۵۵ فعلی.