خانه عناوین مطالب تماس با من

روزنوشت های گلسا

روزنوشت های گلسا

درباره من

هر کی هستم هر چی هستم پای عهدمون نشستم عهدی که درخت گرم یک شب رویایی بستم اگه ناز و اگه سختم بی تو من یک تیره بختم با تو ای همیشه با من صاحب تاجم و تختم به تو ساده دل ندادم که بری ساده ز یادم من هلاک بودن تو بی تو شمعی رو به بادم اسم تو نبض صدامه وسعت بی انتهامه تو عزیزی و وجودت تنها حل غصه هامه رک و راس و بی قل و قش من عاشق سیاه بخت عشق پاک و مهربونت شد به قلبم تیر آرش تو رو دارم ای عزیزم گریه هارو دور میریزم تو اگه بخوای واسه تو با دل شب میستیزم تو من و تنها نذاشتی من و تو صحرا نکاشتی من چه خاکی به سرم بود اگه تو دوسم نداشتی دیگه بین صدتا صاحل تو رو میخوام واسه منزل پیشکشت دل مریضم اگه باشه تو رو قابل ادامه...

پیوندها

  • کلیسای اینترنتی
  • ایستاده در خواب
  • ققنوس
  • مثل درخت در شب باران
  • آتی جونم
  • ماه من
  • لی کوچولو

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • فقط تو!
  • Honeymoon period
  • Some people do spend their whole lives together
  • ایران
  • ۲۸/۳/۲۰۰۹
  • [ بدون عنوان ]
  • Golsa is 21 now
  • Homeless
  • [ بدون عنوان ]
  • Change can happend
  • خیانت
  • خیلی خصوصی!!‌
  • [ بدون عنوان ]
  • ۲۰ سالگی!
  • تو که گناهی نداری

بایگانی

  • دی 1388 1
  • آبان 1388 1
  • تیر 1388 1
  • خرداد 1388 1
  • اردیبهشت 1388 1
  • فروردین 1388 1
  • آذر 1387 1
  • آبان 1387 4
  • فروردین 1387 1
  • اسفند 1386 1
  • آذر 1386 1
  • آبان 1386 1
  • شهریور 1386 1
  • مرداد 1386 2
  • اردیبهشت 1386 3
  • فروردین 1386 2
  • اسفند 1385 2
  • بهمن 1385 4
  • دی 1385 2
  • آذر 1385 3
  • آبان 1385 1
  • مهر 1385 2
  • شهریور 1385 1
  • مرداد 1385 1
  • خرداد 1385 2
  • اردیبهشت 1385 2
  • اسفند 1384 2
  • بهمن 1384 2
  • دی 1384 1
  • آذر 1384 1
  • آبان 1384 4
  • مهر 1384 1
  • شهریور 1384 1
  • تیر 1384 1
  • خرداد 1384 1
  • اردیبهشت 1384 3
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 3
  • بهمن 1383 5
  • دی 1383 2
  • آذر 1383 10
  • آبان 1383 9
  • مهر 1383 2
  • شهریور 1383 2
  • مرداد 1383 2
  • تیر 1383 4
  • فروردین 1383 1
  • آذر 1382 8

آمار : 160311 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • فقط تو! جمعه 25 دی‌ماه سال 1388 05:43
    بعنی خدا ناراحت میشه اگه بدونه من این روزا تورو بیشتر از اون دوست دارم؟!‌
  • Honeymoon period شنبه 2 آبان‌ماه سال 1388 04:30
    تلخ تلخ مثل روزهای آشنایی!!‌
  • Some people do spend their whole lives together جمعه 19 تیر‌ماه سال 1388 01:29
    امروز سر کار به پیرمردی کمک کردم برای انتخاب کارت سالگرد ازدواج٬ ۶۰ سال باهم بودن...پیرمرد گفت که امروز عاشق تر از روزیست که ازدواج کردند..!! و من دوباره به وجود عشق ایمان آوردم...
  • ایران چهارشنبه 27 خرداد‌ماه سال 1388 17:20
    Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false EN-GB X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 It makes my blood boil to watch innocent brave men and women protesting against dictatorship, lies and injustice, who are fighting for their right being brutally battered to...
  • ۲۸/۳/۲۰۰۹ سه‌شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1388 06:08
    با تاخیر!!! آجی مهسا هم عروس شد... اگه بگم بهترین شب زندگیم بود مبالغه نکردم.
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1388 18:39
    I’ve made so many stupid decisions in life, one of them hurts me the most
  • Golsa is 21 now سه‌شنبه 19 آذر‌ماه سال 1387 00:50
    تولدم بودا... یادت میاد کادوهای قایمکی؟
  • Homeless پنج‌شنبه 30 آبان‌ماه سال 1387 17:33
    دلم واسه خونه تنگه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 18 آبان‌ماه سال 1387 02:03
    صدای فرهاد تمام اتاق و پر کرده ... واسه خودم بزمی به پا کردم به سلامتی تجرد. به سلامتی خودم مینوشم... صداش مستم میکنه گاهی میرم به گذشته و لبخندی میاد روی لبم... چند ساعتی هست که تو اتاقم زندونی ام گفتم که نمیخوام ببینمش...مامان کلی اصرار میکنه که برم زشته جلو خانوادش.. موهامو دورم میریزم همون طوری که میدونم دیوونت...
  • Change can happend پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 04:09
    American people yersterday made historty by electing the first ever black man to be the president. Barack Hussein Obama with his messege of change hope and unity. Ps, how can any HUMAN who likes him accept his view that a mother can terminate her pregnancy for any reason, he even supports partial birth abortion.
  • خیانت چهارشنبه 1 آبان‌ماه سال 1387 13:20
    کاش بهت میگفتم که هر چی بیشتر غرورت و میشکنی ازت متنفرتر میشم.
  • خیلی خصوصی!!‌ شنبه 3 فروردین‌ماه سال 1387 20:54
    این همه توجهش قلبم و به درد میاره... میشینم کف اتاق و زار میزنم چونم و با دستش میگیره بالا نگاش میخکوبم میکنه این همه عشق به منی که حتی لیاقتشو هم ندارم. نگام و ازش میدزدم یه نگاه به آسمون میکنم میخوام فقط یک آرزو کنم یک آرزوی کوچولو.. میخوام بگم خدا جون تو که این همه محبت و تو قلب این گذاشتی چرا یک قطره شو تو قلب من...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1386 02:38
    ...you are the reason
  • ۲۰ سالگی! پنج‌شنبه 22 آذر‌ماه سال 1386 00:05
    انگار همین دیروز بود که ۱۵ ساله بودم...مزه ی خوشی نداره بزرگ شدن.
  • تو که گناهی نداری جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 04:02
    بعد تو چشمای هیشکی عاشقم نکرد... تو که گناهی نداری..!!
  • درمانده سه‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1386 22:59
    چقدر این هوا بوی بی قراری میدهد بوی نیامدن... بوی تنهایی. انس گرفته ام به دروغی که هر بار با خودم تکرار میکنم. جقدر این هوا بوی دلتنگی میدهد شب در حسرت صبح و صبح در حسرت شب... چشمی دوخته به دوستت دارم هایی که با دستان تو نوشته شده دوستت دارمهای تو همه بی جانند... بی روح... ملال آور. بی خوابی های پی در پی و روزهایی سخت...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1386 02:51
    می آیند و میروند... بی صدا و بی جنجال....
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 14 مرداد‌ماه سال 1386 02:57
    دستام عرق میکنه تمام تنم میلرزه...از دور میبینمش فکر نمیکردم واسم انقدر سخت باشه...به چشماش نگاه نمیکنم فقط زود خودم و از توی بغلش در میارم بین دو تا احساس گیر کردم.. دوست دارم مغرورانه بهش بخندم و برم...لعنت به من
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1386 03:23
    من که این روزها از هر آدم تنها تری تنهاتر هستم باز هم میخوام تنها تر باشم... دوست ندارم با کسی حرف بزنم...دوست ندارم صدایی از کسی بلند شود... دوست ندارم به چیزی فکر کنم کاش میشد تمام صداهای درون و بیرون رو واسه چند روزی قطع کرد.چشمانم رو ببندم و نه به بدی فقط به خوبی فکر کنم.. نه به پایان به آغاز فکر کنم.. بعد از...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1386 13:28
    مرا این ؛من؛ به ویرانی کشید
  • Weekend away دوشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1386 13:34
    نمی دونم چرا هیچ وقت عادت ندارم شادی هام و بنویسم... اما این دفعه این قانون و میخوام بشکنم و بنوییسم که من چقدر خوشبخت هستم...و چه خانواده خوبی و چه دوستان مهربون و وفاداری دارم و من شاد شاد شادم.... خیلی احتیاج داشتم به مسافرت اون هم همچین مسافرتی... واسه چند روز همه چیز و فراموش کردم. بازی کردیم و به اندازه کل...
  • دلتنگی جمعه 17 فروردین‌ماه سال 1386 02:16
    دل تنگ میشوم...میرم سراغ عکس هایی که قایم کردم... دلم واسشون تنگ شده... یک سی دی با یک آلبوم پر از عکس آلبوم و که باز میکنم یک G&S توجم و جلب میکنه همون که واسش سوقاتی اورده بودم... اولین عکس قلبم و میلرزونه.... عکسی که روز تولدش با هم گرفتیم تولد دو سال پیشش... هر دو خیلی بچه هستیم اما چه عکسی..بعد عکسهای هاید...
  • وایسا دنیا من میخوام پیاده شم دوشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1386 19:24
    گفتنی هایم نوشتنی نیست...گفتنی هم نیست...گریستنیست من بد عادتم.. انقدر عادت کردم که از یاداوریش میترسم..!!!!!!!!!!! ٬ ٬ ٬
  • من و شبی طولانی دوشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1385 23:50
    میگه میخواد فیلم ببینه...من به تیکیلای روی میز اشاره میکنم میخنده میگه:‌ میخوای کله پا بشی امشب میخندم.. نه!!! دستم و میکشه به سمت اتاق..چقدر سرم سنگینه..کمدو باز میکنه میشینه زمین تک تک فیلمها رو با دقت نگاه میکنه بهش خیره میشم یاد حرف دوستم میبفتم میگفت اگه همون موقع به کسی نمیتونی بگی آره بگو نه!! نگاهم میکنه میگه...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 15 اسفند‌ماه سال 1385 01:57
    دیگر برای گریختن راهی نیست... بر کالسکه غرور و خودخواهی نشستی به کجا با این شتاب؟؟
  • ۱ شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1385 19:21
    این منم و آغاز فصلی تازه و هیجان احساسی جدید بوی عید میدهم بوی بهار.
  • فرشته ی در بند دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1385 04:19
    دیشب مرحم قلبی بودم.. قلب یک فرشته که آرام آرام می بارید.. مرحم بغضی که بعد از سالها تکه تکه آب میشد. کاش کلمه ای بود یا واژه ای برای تسلی دادن قلبی بی تاب. واژه هایم را گم کرده ام یا قلب مهربانم را؟ صدایش بوی تنهایی میداد چقدر چشمانش نا امید است لعنت بر این سکوت که من را به یاد تو می اندازد. لعنت بر این شبهای...
  • بغض چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1385 03:35
    و من باز در خود فرو میروم................چشمهایی پر از اشک.. دردی که جرات گفتنش نیست...حس بد انتقام...خستگی.. زجر بخشش.. چشمانی پر از خواهش برای فرصتی دوباره... وسوسه با تو بودن... راه رفتن با خدا... جای خالی چیزی...حرفهای تمام نشدنی.. سکوت.
  • Open the eyes of my heart Lord I want to see You جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1385 00:45
    Lord Jesus, please help me to receive the father’s love and live only in the light of that love Thank you for loving me before I could ever have understood what it meant to love you Here I am to worship Here I am to bow down Here I am to say that you're my God You're altogether lovely, Altogether worthy Altogether...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 01:38
    احساس میکنم باید بنویسم.. بنویسم اشتباهات زندگیم و که هیچ وقت دیگه تکرارشون نکنم. حس بغض آلود امروزم و بنویسم که بعد بدونم چه حسی داره. دلم شکسته یا دارم فکر میکنم که دلم شکسته؟!! انگار دو سال پیش داره تکرار میشه. حتی شیطونی های اون هم نمیتونه از حس اضطراب و در موندگیم بکاهه. خداوندا چرا انقدر دور ایستادی از من؟؟ آیا...
  • 109
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4