دیگر برای گریختن راهی نیست... بر کالسکه غرور و خودخواهی نشستی به کجا با این شتاب؟؟

نظرات 4 + ارسال نظر
آرین پنج‌شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 07:53 ب.ظ http://www.arian-s.blogfa.com

سلام گلسا جون
از اینکه بهم سر میزنی ممنونم و با نظرات امید بخش همیشه خوشحالم کردی
یه چیزی نمیدونم چرا بعضی از آدما فکر میکنن که همیشه از همه جلوترن و بات کمال خودخواهی دیگران و پله خودشون قرار میدن و به روی خودشون نمیارن فقط وظیفه امثا من و تو ها اینه که با اعتماد به نفس کامل نذاریم که پله دیگران بشیم
موفق
پیروز
وسربلند تر از همیشه باشی
بابای

ناشناس شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 02:23 ق.ظ

نمی دونم شاید هیچ ربطی نداشته باشه ولی باحاله:
شاید زندگی آن جشنی نباشد که آرزویش را داشتیم اما حالا که ناخواسته به آن دعوت شده ایم بهتر است تا می توانیم برقصیم .
پس تا می تونی برقص.

رها شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 03:42 ق.ظ http://ariamaad.persianblog.com

من و فراموشی؟!هرگز!!!سالهاست با نام تو زندگی میکنم
چطور میشه دلتنگ گلی شد که همیشه در کنار توست.....
از اینکه چند وقتی نمی امدم ناراحتم هر چند تو رو لا اقل بخاطر نامت بقدری دوست دارم و اونقدر برام عزیزی که شاید این جملات کلیشه ای مونتاژ شده در برزخ فکرم از ارزش واقعی تو و روزنوشتهای قشنگت چیزی کم کنه
ادامه بده......کنارت هستم و بازم میام.........ادامه بده......کنارت میلنگم اما لنگ لنگان هم که بتونم میام.......ادامه بده.........کنارت میمیرم اما اسم قشنگتو رو خاکم خواهند دید.........ادامه بده....حتی اگه دیگه نیومدم بازم ادامه بده ........تو دوستای خوبی داری همشون بهت سر میزنن............گل همیشه ماندگار.......................

مرتضی شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1385 ساعت 10:00 ب.ظ http://bitootanha.blogfa.com

سلام خوبی خیلی مدت بود که به وبت سر نزدم خیلی جالب بود خسته نباشی منتظر قدم سبزت هستم پس فعلا بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد