احساس میکنم باید بنویسم.. بنویسم اشتباهات زندگیم و که هیچ وقت دیگه تکرارشون نکنم. حس بغض آلود امروزم و بنویسم که بعد بدونم چه حسی داره. دلم شکسته یا دارم فکر میکنم که دلم شکسته؟!!  انگار  دو سال پیش داره تکرار میشه. حتی شیطونی های اون هم نمیتونه از حس اضطراب و در موندگیم بکاهه. خداوندا چرا انقدر دور ایستادی از من؟؟  آیا این هم امتحانیه برای بزرگ کردن من؟؟‌ نگذار خم بشم خداوندا... نگذار بیفتم.

دلم از تاریکی ها خسته شده

گاهی آدمهایی داخل زندگیت میشن که هیچ وقت توی دلت نمیرن... و گاهی هم آدمهایی وارد قلبت میشن که اصلا قرار نیست تو زندگیت بمونن یا نمی خوان که بمونن!