بهانیی نیست برای ماندن.. شعری نیست برای خواندن ..عشق ای نیست برای زیستن.. هدفی نیست برای زندگی
پس کجا رفت زندگی که وعده داده شد؟آمدیم تا عاشق شویم آمدیم تا زیبا باشیم زیبا ببینیم پس کجاست زیبایی؟
کجاست عشق؟.. کجا رفت یک رنگی ؟..چه آمد بر سر ما ؟..با خود چه کردیم روزی که عشق فروشی شد چه کسی گریست
چه کسی فریاد براورد؟.. من عشق را یافتم اری یافتمش عشق را در چشمانه کودکی دیدم که
مادرش راعاشقانه میبوسید اری من عشق را فقط در چشمان او دیدم
سلام
من کسایی که در باره احساس مینویسن خیلی خوشم میاد!!
میدونی چرا؟؟ چون من هیچ وقت احساسم رو بروز نمی دم!!!
به نامه آن که عشق را در پایه هستی بنا نمود.سلام دوست خوبم. وبلاگ خیلی خوبی داری موفق باشی.اگه تونستی یه سر به من بزن خوشهال میشم .راستی خیلی دوست دارم همدیگرو یه خورده بلینکونیم.اگه موافق بودی و افتخار دادی تو قسمت نظریات وبلاگم بگو که ما در خدمتیم.تابعد
سلام...مبارکه...ایشالا چرخش واست بگرده...به قول بالایی خوشهال شدم...
یه کم بگرد حتما بقیشو هم پیدا میکنی....مثل اونی که دیدی....جالب بود....