بهانیی نیست برای ماندن.. شعری نیست برای خواندن ..عشق ای نیست برای زیستن.. هدفی نیست برای زندگی
پس کجا رفت زندگی که وعده داده شد؟آمدیم تا عاشق شویم آمدیم تا زیبا باشیم زیبا ببینیم پس کجاست زیبایی؟
کجاست عشق؟.. کجا رفت یک رنگی ؟..چه آمد بر سر ما ؟..با خود چه کردیم روزی که عشق فروشی شد چه کسی گریست
چه کسی فریاد براورد؟.. من عشق را یافتم اری یافتمش عشق را در چشمانه کودکی دیدم که
مادرش راعاشقانه میبوسید اری من عشق را فقط در چشمان او دیدم
سلام,سلام...هیچوقت فکر نمی کردم اینقدر نوشتن برام سخت باشه ,درسته همیشه مامان انشاهام و می نوشته ,اما خدایی
همیشه خوب می نویسم ,چون به قول مامان زیاد حرف می زنم اما قول می دم سر تو رو نبرم ,امروز 16 آذر تولدمه ,اما با سالهای
پیش خیلی فرق داره این دومین سالی هست مه اینجوری میشه ,غربت نشینی رو میگم ,دیگه کاریش نمیشه کرد .
امروز فرید تو رو بهم هدیه داد.راستش چون اولین هدیه هستی و از طرف یه عزیز ,واسم خیلی عزیز و با ارزشی .
خوب آقا فرید مرسی از هدیه ات....